* "دلم پاره پاره شده نفیسه " .
یک زن چقدر باید قوی باشد تا برابر این جمله دلش نگیرد ؟ دلش از بی کسی و تنهایی نپوسد ؟ دارم زنده به گور میشوم رحمان . پس کو آنهمه امید و نور نامههات ؟ آن نوشتههات ؟ آن نشانههات ....
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 21
بر فراز برجی در برلین یا تهران فرقی نمیکند . آسمان در هرجا و مکانی که باشم ، بیتو برایم سراسر غربت است و دلتنگی . تو باشی تمامِ شبهای دلمردهی تهران را زنده میکنم به عشق . صدای قلبِ تو از بیشمار آهنگهائی که شنیدهام زیباتر است . دستهای تو ، از بیشمار درختهای پر میوه ؛ بخشنده و مهربان و سبزتر است و چشمانت دو چشمهی پرنور برای تماشا ... برای یافتن .... برای گم شدن توی دلِ تمام شبهائی که دلتنگم و تنها . تو باش .تو بمان . تو نرو ...
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 18
باهراتفاق جدید باید خودم را آماده کنم به شنیدن یکسری حرفها . یکسری برخوردهای غریبانه . یکسری ...
کاش میشد بیشتر برایت بنویسم رحمان . دیروز ؛ روزِ دعایِ دسته جمعی برای من بود . از راس ساعت ده تا انتهای شب مدام فکر میکردم جز دیدار تو ، جز آمدن به آغوش پرمهرِ تو دیگر چه آرزوئی دارم ؟! کاش گشایشی حاصل شود .
+ دعایم کنید . میشود ؟ میشود خواهش کنم دعایم کنید ؟
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 28
روزهای سخت و پراز درد را لابهلای رنگها میپیچم . کسی نمیداند رحمان . قول دادهام این صندوقچهی دل ؛ پراز راز بماند . دیگر مهم نیست . من این راهِ دراز را بخاطر تو پیمودم . نگاهت را میدیدم توی تمام این شبها . من دل خوش به همین خلوتهای این ماهِ عزیز بودم . این شبها هم تمام شد ... تا کی دوباره چشمهایت را مقابلم ببینم ؛ نشسته مقابل سجادهام . هزارتکه است دلم . هرتکهاش به سویی و تنها تکهی وصل به تورا میبینم ... تکهی دلتنگی که آرام نمیشود جز به دیدارت .... جز به دیدارت .
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 21
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 26
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 27
همهی امروز به تشویش و دلشوره گذشت . همهی امروز دلم کنار تک تک آدمهایی بود که دوستشان داشتم و فکر اینکه یکروز دیگر هیچوقت نبینمشان و در بدترین حالت ممکن زبانم لال شود اما اما اما ... نه . هرگز دلم تاب نمیاورد دوباره از دست دادن را .... پاره پاره دیدنِ تن عزیزم را ... نه . هرگز . هرگز . هرگز ...
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 18
همدان و کوهپایههای فراخش ؛ هنوز هم یاداور روزهای شیرینِ کودکی است . خوشحالم که دستهایت را گرفتمو با خودم بردم تا بهشتِ پنهانم را نشانت دهم . شبهای پرستاره و نغمهخوانی بلبلها را و درختهای پرشده از میوه را ، دشت ِ شقایق و رازقیهای دلربا را . یکروز ؛ برای نشان دادنِ آنهمه زیبایی کم بود ، اما هرثانیه باتو بودن به شیرینی هزار سال بر دلم نشست ...
عطش...برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 23
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 40
برچسب : نویسنده : 5va-zohaa7 بازدید : 20